با یکی از شعرهای فوق العاده زیبای امام خمینی رحمة الله علیه، در خدمتتان هستم؛
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم
بر در پیر خرابات نهم روی نیاز
تا به این طایفه محرم شوم اما نشدم
هجرت ازخویش کنم، خانه به محبوب دهم
تا به اسماء، معلم شوم اما نشدم
از کف دوست بنوشم همه شب باده عشق
رسته از کوثر و زمزم شوم اما نشدم
// فارغ از خویشتن و واله رخسار حبیب
همچنان روح مجسم شوم اما نشدم
سر و پا گوش شوم، پای به سر هوش شوم
کز دم گرم تو ملهم شوم اما نشدم
از صفا راه بیابم به سوی دار فنا
در وفا یار مسلم شوم اما نشدم
خواستم بر کنم از کعبه دل هر چه بت است
تا برِ دوست مکرم شوم اما نشدم
آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
حضرت امام دراین شعر دارند شدیدا شکسته نفسی می کنند یعنی تمام ارزش و طهارت روحی خود را در مقابل ارزش و طهارت یار ناچیز و حتی غیر قابل اهمیت بیان می کنند/ ایشان در واقع نه در شعر وبرای اینکه شاعر اند بلکه از درون و از عمق احساس چنین باوری دارند ایشان واقعا خود را یک بنده کوچک و ناچیز که حتی تا اخرین لحظات عمر خود نتوانسته ذره ای از حق عاشقی را به معشوقش ادا کند می داند ایشان حتی از این بابت رنج روحی کشیده اند و گمان دارند که هنوز لایق یار نشده اند و این یگانه احساسی است که نشان دهنده طهارت نفس است و در واقع ایشان تنها وقتی که از امیال دنیا دل می برند دچار چنین حسی می شوند این خصیصه پاکی ایست/ حتی ائمه ما در عین اینکه معصوم بودند باز نسبت به الله و حقوق مردم چنین احساسی از خود داشته اند و خود را جز نالایقی کم کار نمی دانستند و از این رو است که ما معتقدیم تنها معصوم می تواند عارف باشد زیرا عارف واقعی هرگز خود را شایسته این جایگاه نمی داند وخود را از همه چیز خطا کار تر و نا لایق تر می داند و این تواضع نشانه سر بلندی و هدایت است
چه خوش است که یار مهدی باشم///هرلحظه سرقرارمهدی باشم///فرقی نکند برای من فرمانده///یارفتگرسپاه مهدی باشم///
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 بهمن 2 توسط
63شاعر شهدا 666